مردمی هستیم که هر دم ساز دیگر میزنیم
هرکجا بادی بیاید ما به آنجا میزنیم
بوقلمونهای شهریم و به هر سوئی رویم
هر شبی رنگی و هر روزی نمائی میشویم
هر کسی از در درآید با او هم پیمان شویم
بعد چندی هم به زیر قول و پیمان میزنیم
مادر و خواهر اگر روزی خطائی کرده اند
غیرتی ما میشویم و دست به خنجر میبریم
اما از بهر وطن گر خار و گر ویران شود
روی خود کج میکنیم و و سر به رویا میزنیم
هر کجا گوئیم که از خاک و تبار کورشیم
هی دم از آزادی و عشق به میهن میزنیم
خاک خود را طول تاریخ تکه تکه کرده ایم
ما چگو نه دم زعشق خود به میهن میزنیم
ملتی هستیم که میهن را به دشمن داده ایم
پس چرا بر خود لباس رستم یل مینهیم
خون سربازان میهن ریخته در مرز وطن
ما برای تازیان بر سینه و سر میزنیم
از کدامین افتخار خود همی دم میزنیم
ما گروهی دیدن اعدام یاران میرویم
گر که در طول زمان آزاده ای هم میرسد
ما بسرعت خنجری بر پشت ایشان میزنیم
همچو بابک شیر خرمدین اگر روزی رسد
ما به او بیگانه و خائن چو افشین میشویم
گر امیری هم بیاید با تب عشق وطن
ما زبهر قتل او تا فین کاشان میرویم
روزگاری هم اگر آزاده مردی میرسد
بی نوا را ما به تبعید احمدآباد میبریم
گر که ما فرزند فردوسی شه شهنامه ایم
پس چرا دیوانه گونه سر به صحرا میزنیم
کودکان امپراطوری فرهنگ زریم
وای بر ما که یتیم و بی کس و تک میرویم
بابک اسحاقی
|
متن دلخواه شما
|
|