ديگه اونو خوابوندم ...خودم خواب از سرم پريده.....اومدم اينجا.....يكي دوبار كوچولو بود همينحوري شد بعد خالت تنگي نفس پيدا كرده و براش آمپول دگزا نوشتن خووب شد....اما بازم يه جورايي انگار ميترسم تو خواب نفسش تنگ بشه....خوابم نميبره خب....ميدونم كه حالش خوبه والن راحت خوابيده...براش بخور هم گذاشتم بالا سرش.....اما خب يه جور دلشوره الكي دارم خوابم نميبره....
يادتونه گفتم كه مدير خونه بازيه كه ستاره رو ميبرم برا كلاس عصرا....يه خانم روانشناسه...فردا جلسه مشاوره دارن كه رايگان هم هستش...يه جور پرسش و پاسخه فك كنم كه همه مامانا بشينن و سوالاشونو بپرسن....ميخواستم برم كه الان نميدونم ...فك نكنم بشه.....
ديگه ....ممنونم كه نظراتتون رو صادقانه گفتين.....براتون آرزوي موفقيت دارم.....خوشحالم كه دوستاي فهيم ونكته سنجي دارم...
|
متن دلخواه شما
|
|